خواستم چشم هایش را از پشت بگیرم اما دیدم...
دیدم طاقت اسم هایی را که میگوید ندارم
نظرات شما عزیزان:
تنها صبور
ساعت19:25---22 بهمن 1391
توے "زندگــ ــ ــ ــيت"
جــزءِ او טּدستہ از اَفـــ ـــرادے باش کہ :
اگہ يکے از پُشت چشماتو گرفت
فقط يہ نفر تو ذهـــنت بياد ، نہ چند نفر !
sadegh
ساعت10:33---19 بهمن 1391
.:. میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم .:.
در ساحل کنار جاده نشسته ای ...
.:. هوای سرد .:.
.:. صدای باد .:.
دست می سوزد با سیگار وتو نمیفهمی ...
.:.به خودت می آیی.:.
یادت می آید دیگر نه کسی است
که ...
.:. از پشت بغلت کند .:.
نه...
.:. دستی که شانه هایت را بگیرد .:.
نه...
.:. صدای که قشنگ تر از باد باشد .:.
تنهایی یعنی این ...
Fereshteh
ساعت14:50---18 بهمن 1391
قلب من یک جاده تاریک بود
با تو قلبم کلبه پیوند شد
اشک هایم مثل نیلوفر شکفت
حاصلش یک اسمان پیوند شد
سلام مرسی از حضو گرمت
وب زیبایی داری داداش